تمام تلاشت را کردی تا لمس کنی
آنچه می خواهی.
و لمس کردی با تمام تلاشت.
جمع می کردی پروانه ها را
یکی یکی
بر دیوار اطاقت.
خواستی کمکت کنم،
اعتنایی نکردم.
تصمیم گرفته بودم پرنده جمع کنم
زیر لباسهایم، در گوشه کمد.
چیزی اضافه نشد ـ مدتها گذشت.
پروانه ها رنگ دیوارت را می بلعیدند و
بزرگتر می شدند.
بزرگتر می شدند و وسوسه چسباندن پروانه ها به دیوار اطاقم
بیشتر می شد.
بیشتر می شد پروانه هایت و زیبا تر.
سهم مرا هم جمع می کردی؟
دیوار اطاقت جای خالی نداشت و من
امید داشتم خسته شوی.
چه امید عبثی...
بگذریم
الان سالها از آن روزها می گذرد
ومن می خواهم تمبر جمع کنم،
کمکم می کنی؟
(نیما)
زبان بکش روی دیواری پر از سیال....وزو
ادبیات نیشتر زدن بر زخمهای دردناک است ... اگرنه دردناک خیلی ، لااقل تابلو .... می شود دردها را فراموش کرد ... زخمها را ندید ... اینجوری ادبیات به گا می ره ... آره ..... احساسات فراموش می شه آره ... ولی با پرداختن به ادبیات زیادی لطیف می شیم ... و آسیب پذیر .... اسد فیلم پری ... سهراب سپهری .... خیلی خوبه ... دوست داشتنی یه .... ولی من دوست ندارم دردناک باشم خیلی .... خیلی ترجیح می دم بخندم تا حرف بزنم .... زنده باد کرگدن که پوست کلفته و زنده باد آب دزدک که روی سطح ... چرخ می زنه !!